قسمت پنجم FCH4
قسمت پنجم FCH4

فاطمه:ممنونم خدافظ

يونگ:يه چيز يادت نرفته؟

فاطي:چي؟

يونگ:يعني امضا نميخواي؟

فاطي:آ...چرا ولي الان چيزي همراهم نيست

يونگ:باشه پس خدافظ

زهرا2:معلومه كجايي؟

فاطي:بهتون ميگم ولي اول بيايد بريم خونه

مرضيه:خواهش ميكنم يكم ديگه از برنامشون مونده ميشه ببينيم؟

نسترن:آره...لطفا؟

فاطمه:باشه ولي من شديدا خوابم مياد

رمينا:هي اون كه خبرنگار ها ريختن سرش يكي از گروه دبل اس نيست؟

رزيتا:چرا اون يونگ سنگه

خبرنگار:امشب شما كجا بوديد؟

يونگ:چي؟هان...راستش اصلا حالم خوب نبود

خبرنگار:چرا لباستون مثل بقيه سفيد نيست؟

يونگ:همنجوري!

فاطمه:واي خدا اون به خاطر من گير افتاد

نسترن:اون...چرا؟

بعد از فهميدن

مينا:اونجا رو ss501داره مياد اين طرف

رژينا:به نظرتونكدومشون به من پيشنهاد رقص ميده؟

آيدا:هميشه منتظر اين لحظه بودم.....بالاخره به آرزوم رسيدم

رزيتا:اِاِ.....چرا دارن ميرن اون طرف؟

هيونگ:خانم .....آم به من افتخار ميديد؟

هيون:شما چطور....مرضيه؟

زهرا2:هان؟...چي...من.....بي مزه.

مرضيه:برو بابا...پسره مزاحم.

كيو:خانم مزاحم كه نميدونم اسمتون چيه!ميشه با من برقصيد؟

نسترن:من.....نه.

مرضيه:بياين بريم

زهرا2ونسترن:باشه حتما.

زهرا1:چيه؟...چته.....چرا اينطوري نگاه ميكني؟....پسره ي بي ادب

وايسين بچه ها منم ميام

جونگ مين:حداقل ميذاشتي بهت پيشنهاد بدم

فاطمه خوابيده بود

يونگ سنگ:هي بيدار شو .....دوستات رفتن

فاطمه:هان....چي؟

يونگ:ميشه با من برقصيد؟

فاطي:منحرف...

در خانه

فاطي:حالا كه ميبينم ميفهمم امضاشون مفت هم نمي ارزه!

زهرا2:من هم به اين نتيجه رسيدم

نسترن:واقعا پرو بودن

زهرا1:آره بي شعور ها

مرضيه:ديدي چطوري نگاه ميكرد؟

فاطمه:خواهش ميكنم بخوابيم من خيلي خوابم مياد

در خانهss501

هيونگ:آخه...چرا ناراحت شدن؟

هيون:نميدونم از خداشونم باشه

جونگ مين:من كه حتي درخاست هم ندادم

يونگ:اونم همينجوري برخورد كرد

كيو:خيلي احمقه...مگه من چمه؟

صبح روز بعد

هيونگ:الو...سلام آقاي كوانگ..بله...بفرماييد..خب..چي....نه..گلهاي يونگ چي ميشن؟...به هر حال نميشه..اما...حالا باهاشون حرف ميزنم.

هيون:كي بود؟

هيونگ:آقاي كوانگ.گفت خونه رو برا فيلم برداري ميخوان .

جونگ مين:نه نه

يونگ:گل هاي من چي ميشن؟من كه حاظر نيستم يه لحظه هم اونا رو ترك كنم

هيونگ:منم همينو بهشون گفتم اون ها هم گفتن يه خونه نزديك اينجا برامون جور ميكنن

كيو:اما كجا؟توي اين محله تنها خونه ي بزرگ خونه ي مائه

خونه ي Fch4

فاطمه:الو....سلام استاد....بله...چيييييييييي....نههههههههه....ماكه راضي نيستيم...باشه به هر حال ابنجا كه مال ما نيست

زهرا2:استاد بود؟چي گفت؟

فاطمه:يه خبر خيلي خيلي بد

مرضيه:چيي؟

فاطي:دبل اس مياد طبقه پايين ما زندگي كنه

نسترن:نههههههههه.....اين خيلي وحشتناكه

زهرا1:بدبخت شديم.اونها نبايد بيان

فاطمه:اونها ميان چون خونشون رو واسه فيلم برداري ميخوان.برا همين اونها هم گفتن بايد به خونشون نزديك باشن

مرضيه:اين خيلي احمقانست

فردا ساعت12ظهر

زينگ ...زينگ...زينگ

مرضيه:برين در رو باز كنين

نسترن:كيه اول صبحي داره در ميزنه

زهرا2:بي خيال مردم آزاره محلش نزاري ميره

زهرا1:ديوونه

فاطمه:نظري ندارم فقط بياين بخوابيم

دم در

هيونگ:چرا در رو باز نميكنن يعني كجان ساعت 12 ظهره

كيو:به اين زودي يادت رفت امروز اولين روزيه كه ما هم زود بيدار شديم

هيون:فايده اي نداره بياين باسنگ بزنيم شايد اصلا خونه نباشن

جونگ مين:موافقم

وشروع كردن به سنگ زدن

يه عابر با بچش:واقعا خجالت داره آقايون خيلي مردم آزارين .بچه نفهم منا بگو كه منا تا اينجا اورده شما بهش امضا بدين بريم پسرم

پسره:بابايي امضا نگرفتيما

يونگ:هي.....انگار يكي داره مياد در رو باز كنه

همشون دم در

فاطمه:خجالت داره چرا مزاحمت ايجاد ميكنين

مرضيه:خوبه صبح به اين زودي ما هم بيايم در خونتون؟

هيون:هان؟.....هه هه هه ساعت دوازدهه

زهرا2:به هر حال مزاحم شديد ديگه

هيونگ:ولي ما ميخوايم بريم تو خونه ي جديدمون

نسترن:نه...چرا انقدر زود اومديد؟

كيو:ببخشيد اول از شما اجازه نگرفتيم .حالا اجازه هست؟

زهرا1:آره...هي هي اون سگو نميتونيد بياريد

جونگ:چي؟خونه ي خودمونه

فاطمه:ول كن زهرا.بيايد بريم

بعد از چيدن وسايل ها

يونگ:اينجا اندازه چوب كبريته

هيونگ:خيلي كثيفه

جونگ:تازه يخچالش فقط جاي هويج هاي منو ميگيره

هيون:فقط يه اتاق داره

كيو:از همه بدتر وسايل هامون رو چه طوري جا بديم

طبقه بالا

زهرا1:الان اونا ااين پايينن؟

مرضيه:آره خيلي بده نه؟

فاطمه:چيكار كنيم؟

زهرا1:كار هاي معمولي روزانه

نسترن:باش....

پايين

جونگ مين:واي خدا گشنمه ديگه هويج ندارم

هيونگ:شكلات هام تموم شدن

كيو:كاش الان خونه.....آي دلم

يونگ:خب بيايد زنگ بزنيم رستوران

هيون:خب تلفن كو؟

جونگ:نگو كه نيست

كيو:با گوشي زنگ ميزنيم

هيونگ:داريم ولي شارژمون رو برا اون دختر لوسه تموم كرديم

هيون:يعني بايد از بالايي ها كمك بگيريم؟

يونگ:نه اصلا ...ميخواي آبرومون بره؟

بالاخره ميرن بالا

زهرا2:زهرا2:بله؟.....چي شماها

هيونگ:سلام ميشه از تلفنتون استفاده كنيم؟

زهرا2:مگه شما موبايل نداريد؟

مرضيه:كيه دم در؟

هيون:سلام...خانم مرضيه ميشه از تلفنتون استفاده كنم؟

مرضيه:هان؟

كيو:راستش خونه ي ما تلفن نداره

نسترن:واقعا؟

كيو:تازه گوشي هامون هم شارژ نداره

زهرا1:ميتونيد استفاده كنيد ولي اون سگو تو نياريد!

جونگ مين:چرا؟......اصلا منم تو نميام

زهرا1:چون1-خونه رو كثيف ميكنه2-موشمو ميخوره.

جونگ:اين دليل نيست موش تو هم هويجمو خورد

زهرا1:نذار يه چيز بهت بگم

فاطي:بسه ديگه .اون سگو اوردي تو نياوردي

جونگ:باشه به درك

يونگ:سلام ...پنج تا پيتزا مخصوص...به نشاني

مرضيه:غذا از بيرون ميگيريد؟

هيون:اشكالي داره

زهرا2:نه فقط غذا هاي بيرون آشغالن

هيونگ:نگين شماها خودتون غذا درست ميكنين!

زهرا2:دقيقا آره

هيونگ:هان....

شب

تق تق تق

نسترن:بله؟كاري داشتيد؟ هه هه هه چرا سرت گچيه؟

كيو:خانم من چه جوري به شما تذكر بدم؟

نسترن:من كاري نكردم

كيو:لطفا آب ظرف شويي تون رو تعمير كنيد

نسترن:چرا؟

كيو:چون اب ميده بعد به سقف ما نم ميده و گچ هاي ظرف شويي ميريزن و از شانس...

نسترن:اره از شانس بد تو ميريزه تو سرت هه هه هه

كيو:لطفا مراعات كنيد

3 ساعت بعد

نسترن:من كه ديگه در رو باز نميكنم

فاطي:مرضي بدو در رو باز كن

مرضيه:بي خيال من كه خوابم مياد

زهرا2:من ميرم

زهرا1:واقعا مزاحمند

نسترن:كاملا نظرت درسته

زهرا2:كاري داشتيد؟

هيونگ با يه ليوان قهوه دستش

هيونگ:ميدونستين من وسواس دارم؟

زهرا2:اين ليوان رو برا م اوردين؟

هيونگ:من غلط بكنم تو ليوان شخصي خودم واسه كسي چيزي ببرم

زهرا2:پس چي؟ما از دست شما آرامش ميخوايم

هيونگ:همچنين

زهرا2:چي شده؟

هيونگ:وقتي از اب ظرفشويي استفاده ميكنيد بعد ببنديدش چون از سقف ما ميچكه الانم چكيد تو قهوه ي من

زهرا2:هه هه هه

هيونگ:خنده داشت؟

زهرا2:آره حالا من چيكار ميتونم بكنم؟

هيونگ:اوردم كه ليوانم رو بشوري!

زهرا2:هان؟...برو بابا

هيونگ:كاملا جدي گفتم

زهرا2:فكر كردي من شوخي داشتم ؟يا مثل آدم برو يا از پله ها ميندازمت پايين

ودر را ميبندد

فاطمه:چي ميگفت؟

زهرا2:هيچي بيچاره بيماري رواني داشت دلو براش ميسوزه

 

 

 

 

 

 

زياديتون ميشه بقيش بعدا

نظر نظر نظر نظر نظر

فراموش نشه

 

 

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

[ پنج شنبه 30 خرداد 1392برچسب:,

] [ 15:29 ] [ zahra ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه