داستان های طنز ss501

 

وقتی شما جلوی دبل اس شیرینی های ایرانی میذارن:

 

                                                                                                                       

کیو:

اول یه ذره نگاش میکنه بعد یهو با کله میره تو ظرف و تهشو در میاره

بعدم که تموم میشه از شما میپرسه دیگه از اینا نداریم؟

بعدم تازه بادش میفته که شما هیچی نخوردید و معذرت میخواد

جونگ مین:

تا شما بهش نگید بخور نمیخوره و هی فیس میاد بعد که شما بهش تعارف کردید یه دونه بر میداره یواش یواش میخوره

هیونگ:

اشک تو چشاش جمع میشه و ازتون تشکر میکنه که چه قد مهربونید و به فکرشید

یونگی:

ظرف و میگیره جلوشو هی به ظرف نگاه میکنه هی به شما اونم با نگاه مشکوک بعد که یبینه دارید عادی نگاش میکنید یه ذره میخوره

هیون:

هیون که اصلا بر نمیداره و میگه:

من که میدونم خیرت به من نمیرسه راستشو بگو توش چی ریختی ؟فک کردی شیرینی که تو اورده باشی رو میخورم مگه از جونم سیر شدم

رفتار دبل اس موقعی که پدر شدن!!!!!!!!! 
هیون:اوه اوه اگه بفهمه بابا شده....وای .....کل دنیا رو خبر میکنه که بگه بچه دار شده;8;...تو بیمارستان بچه رو ور میداره و میره و زنش تو بیمارستان میمونه.اسم بچشم میزاره گیتار کولوچه ای: ......انقدر خوشحاله که اصلا تو بیمارستان به فکر زنش نیس و فقط احوال بچه رو میپرسه.....از همون سه سالگی بچه رو کلاس گیتار میزاره و کل الات موسیقی رو براش تشریح میکنه...از اون بابا های مغرور میشه که بچه ها ازش میترسن ولی بابای باحالیه چون همیشه تو خونه نمایش طنز بین بابا و مامان بر قراره..نصف اتاق بچه رو با گیتار پر میکنه و کلا برای بچش خیلی خرج میکنه 
جونگ مین: اول بسم ا... میگه اسمش باید نارنجی باشه....بعد بچه رو میگیره بغلش و میگه خدارو شکر به من رفته ...اگه به تو میرفت بیچاره چطور با اون قیافش میخواس بره مدرسه؟وووای بابا بمیره که چشات مث خودم فندقیه.....جونگی از اون باباهایی میشه که همیشه هوای بچشو داره و همیشه هم به بچش هویج میده...به خاطر همینه که چشاش هر روز قویتر میشه....مث خودش بزرگش میکنه و یه بابای باحال میشه 


هیونگ:یه سکته ی خفیف میزنه... بعد که به هوش اومد میگه من بابا شدم(په نه په مامان شدی)بعد بچشو سفت بغل میکنه و میگه اخ جون حالا دیگه کسی به من نمیگه که من مرد نیستم حالا من دیگه مرد شدم(بابا مرد)بعد از زنش تشکر میکنه و اسم بچشو شوید میزاره بعد میگه شوید باید بهترین ادم بشه ....از اون بابا ها که میخواد تو بزرگ کردن بچه کمک کنه ولی میاد ابروشو درس کنه میزنه چششو در میاره میشه و همش مایه ی عذابه 


کیو:وای هر چی بگم کم گفتم...از بس اقاس.. :از اون مردایی که دخترا دوس دارنه که همیشه هوای زنشوداره و اول حال زنشو میپرسه و بعد حال بچه(هیون یاد بگیره)از اون پدرای نمونه میشه که بچشو به بهترین نحو بزرگ میکنه 

یونگ:دست و پاش میلرزه و میاد بچشو بغل کنه که بچش میافته از دستش و میمیره(شوخییی)ولی خیلی با ترس و لرز بچشو بغل میکنه و هی مواظبه که نیافته...اسم بچشو نخود سبز میزاره و از اون باباهایی میشه که به بچش نمیگه بالای چشت ابروه..و تا دلش بخواد براش خرج میکنه


هیون : درحالی که خودش با کابوس شبانش در گیره بعد از اینکه گوشیرو برداشت بهتون میگه

چه کاریه نصفه شبیه به من زنگ زدی ؟! میترسید ی میرفتی خونه دوستی یا مامان بابات میخوابیدی .” ( ولی بعد از قطع کردن کلی به جونتون دعا میکنه )

 

 

  هیونگ: بهتون میگه ” اون عروسک خرسیه که واست خریدم رو بغل کن تا من بیام پیشت ” .

 

 

جونگ مین : اول عصبانی میشه که چرا بیدارش کردین ولی از اون جایی که بدش نمیاد پیشتون بخوابه میگه ” ناراحت نباش عزیزم الان میام ” .

 

 

کیو : ناراحت میشه و میگه ” مگه امشب فیلم دیدی؟ ” بعد میگه ” بیا تا خود صبح باهم حرف بزنیم ” (که نترسین . قربونش برم اخر مرامه …)

 

 

یونسنگ : اول گوشی رو بر میداره کلی سرتون داد میزنه که چرا بیخوابش کردین ، شما هم به غلط کردن میفتین و ترس شبانه رو به صحبت باهاش ترجیح میدین . بعد فردا زنگ میزنه از دلتون در میاره

 

اگه شب بترسین بخواین بهشون زنگ بزنین

[ برچسب:,

] [ : ] [ zahra ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه