در راه خريد
زهرا2:نسترن حتما الان داره گريه ميكنه
زهرا1:كاملا موافقم
مرضيه:اين لباس قهوه اي رو من بر ميدارم
زهرا1:به نظرت اين لباسو نسترن ميپوشه؟
مرضيه:آره خيلي خوشگله!
درخانه
زهرا1:يه لباس خيلي خوشگل واست خريدم خوشت مياد؟
فاطمه:چه بياد چه نياد بايد امشب با اون لباس به مهموني بياد!
نسترن:چي..با اين لباس؟من همين حالا يه پسر ديدم زهره ترك شدم!
فاطمه:چي؟
نسترن:بيا تا برات تعريف كنم
وتعريف ميكند
فاطمه:خوش به حالت چرا ازش امضا نگرفتي؟
نسترن:برو بابا من اصلا ازش خوشم نيومد تازه بيام ازش امضا هم بگيرم پسره ي چل!
شب مهموني
نسترن:من نميام
زهرا1:بيخيال لباستو ببين چه قشنگه!
زهرا2:تو كه نميخواي ما آبرومون پيش گروهFبره؟
فاطمه:راست ميگه ديگه
زهرا1:خواهش
نسترن:باشه ولي اگه يه پسر چپ چپ بهم نگاه كرد برميگرديما
مرضيه:برو بابا تا من هستم كي به تو نگاه ميكنه!!!!!!!!!!
نسترن:بابا دلبر با اون عينكت
مرضيه:برو خودتو مسخره كن
گروهF
آيدا:ميدونيد كه دايي روژينا اين مهموني رو براي اينكه ما دبل اس رو ببينيم ترتيب داده؟
رمينا:آره حالا اون سه تا كجان؟
آيدا:آرايشگاه موندم گروه Aچجوري ميخواد بياد
رمينا:خب با مانتو!
توي مهموني
مرضيه:اينجا عاليه
زهرا2:تازه دبل اس اينجا برنامه داره!
نسترن،زهرا1،مرضيه:چي؟
زهرا2:مگه چيه؟
زهرا1:نسترن تو ديگه چرا نگراني؟
نسترن:شماها چرا؟
بعد از تعريف ماجرا
زهرا2:ول كنيد بابا من ميرم شربت بگيرم ،دير نميكنم!
فاطمه:نه نرو
و ميرود
زهرا2:ببخسيد خانوم 5تا شربت لطفا.اي بازم ببخشيد اين سالن به كجا ميره؟
خانوم:به سالن وروديss501!
زهرا2:ممنون(باخودش:بهتره تا نيومدن يه نگاهي بندازم)
داخل
زهرا2:واي اينجا چه قدر قشنگه!!
(شربت ها ميريزه رو يه بدبخت)
هيونگ:واي نه نه!چيكار كردي؟
زهرا2:واي ببخشيد ولي تو هم ببين چيكار كردي حالا چه جوري برم پيش دوستام؟
هيونگ:تو به من گند زدي ....بايد يه لباس جديد پيدا كنم!
زهرا2:چي؟نرو كجا ميري؟
هيونگ:برو خدارو شكر كن گريه نكردمو بخشيدمت
زهرا2:اوني كه بايد گريه كنه منم نه تو،حالا من چيكار كنم؟
هيونگ:به من چه ربطي داره؟
زهرا2:ميري؟نرو لطفا نرو
هيونگ:خودتو مظلوم نكن ميرم
زهرا2: (آههههههه)
هيونگ:نه نه باشه گريه نكن يه لباس جديد بهت ميدم پاشو بريم
زهرا2:كجا بريم من نميام
هيونگ:نميخورمت بابا بيا بريم
زهرا2:گفتم كه نميام
هيونگ:پس همينجا بمون
زهرا2:نه من نميدونم چيكار كنم
هيونگ:من رفتم
جونگ مين:هيونگ يه ربع ديگه اجرا داريما!
هيون:چرا اينجوري آرايش كردي؟ چرا خيسي؟(هه هه هه)
كيو:چرا بوي شربت ميدي؟كيه پشت سرت؟
هيونگ:بابا خنگا شربت ريخته روم اينم همون كسيه كه ريخته روم
زهرا2:سسلام.....تازه تو به من خوردي؟
هيون:منو ياد مزاحم دوشب پيش ميندازه
كيو:آره،راست ميگي
جونگ مين:موشش هويجمو خورد
يونگ سنگ:حالا با اين دختر كجا بودي؟
هيونگ:نزار ماجرا اون دختره كه..........
يونگ:باشه باشه بيا تو لباساي منو بپوش
هيون:چي شده؟
جونگ مين:اگه خوشگل بود چرا شمارشو به من ندادين؟
كيو:باشه خب ولي.......دختره(هه هه هه)
زهرا2:بدبختاي دخترنديده ي منحرف
هيونگ:فكر كنم اين لباس بهت بياد
زهرا2:ممنون
هيونگ:حالا اسمت چي بود؟
زهرا2:خاك بر سرت پسره ي كنه
درسالن
رژينا:يكيتون كم شده؟
رزيتا:چي شده امشب تيپ زديد؟
مرضيه:خفه شيد
زهرا2:چطوريد بچه ها؟
زهرا1:تو كجايي دختر؟چه خوشگل شدي ناقلا
فاطمه:وقتي ميگم نرو دليلش رو ميدونم
نسترن:پس شزبت ها كو؟
زهرا2:بعد اجرا بهتون ميگم
هنگام اجرا
رمينا:ما بيشتر از اونا آرايش كرديم مگه نه؟
مينا:به ما پيشنهاد رقص ميدن
مرضيه،زهرا1،نسترن:مارو قايم كنيد
زهرا2:منم همينطور
فاطمه:بي خيال ببين چه خوشگلن فك كنم يكي از اونا نيست
زهرا2:صبر كن ببينم شماها مگه چيكار كردين؟
وهمه از ماجرا هاي اتفاق افتاده با خبر ميشوند
فاطمه:هوا سرده بريم ديگه
مرضيه:تازه اول مهمونيه كجا بريم
فاطمه:پس من خودم ميرم
نسترن:اگه ميتوني برو
فاطمه:(لج ميكند وميرود بيرون):عجب غلطي كردما...هوا سرده..بهتره برم داروخونه قرص بگيرم
وبه جاي قرص سرماخوردگي قرص خواب آور ميگيرد نزديك خيابون بطري آبشا در مياره وميخوره
چند دقيقه بعد
فاطمه:واي چقدر خوابم مياد
درمهماني
مرضيه:فاطي راستي راستي رفت
زهرا1:لجبازه ديگه
زهرا2:نگران نباشيد الان برميگرده
اما فاطمه
خدايا نميتونم به بچه ها برسم
مهموني
زهرا1:من ميگم رفته خونه
مرضيه:آخرمهموني حسابشو ميرسيم
زهرا2:من نگرانم
نسترن:نگران چي؟مگه بچست؟
فاطمه:اون يارو كيه؟بهتره ازش كمك بخوام .آقا ميشه كمكم كنيد؟
يونگ سنك:تو مستي؟ چرا اين جوري ميكني؟
فاطمه:نه نه فكر كنم قرص رو اشتباه خريدم
يونگ:ميشه ببينم؟
فاطمه:بله بفرماييد
يونگ:چي قرص خواب آور؟اونم نه يكي 4تا؟
فاطمه: نه من قرص سرماخوردگي خواسته بودم
يونگ:ميخواي ببرمت خونتون؟ خونتون كجاست؟
فاطي:نه من نميخوام برم خونمون ميخوام برم پيش دوستام توي مهموني وسط شهر
يونگ:اووووه متاسفم من نميتونم برم اونجا آخه اگه خبزنگارا منو ببينن ول كنم نيستن
فاطمه:كنسرت...نكنه شما تو گروهSS501هستيد؟
يونگ:فكر كنم تازه شناختيم
فاطمه:واي ميشه يه امضا بدين...نه نه دوتا شايدم سه تا...واي نه من الان خيلي خوابم مياد
يونگ:خونتون كجاست؟
فاطي:كنار خونه خودتون
يونگ سنگ:واقعا حالا بيا سوار ماشين شو تا برسونمت
فاطي:چي سوار ماشين يه پسر....نه من نميخوام من ميخوام برم پيش دوستام...
يونگ:چي من كه گفتم نميتونم بيام
فاطي:خب بريم خونه ولي بدون ماشين
يونگ:چي من بدون ماشينم هيچ جا نميام
فاطي:من ميخوام برم مهموني
يونگ:باشه ولي فقط تا تو خيابون
فاطي ممنون
(وباهم به سمت تالار ميروند)
نظرات شما عزیزان: